زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی                        از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

باز هم سلام و صد سلام. امروز شاید آخرین روزی باشه که وبلاگ رو در سال ۸۷ به روز می کنم و شاید تا روز جمعه نتونم مطلبی رو براتون بنویسم به همین خاطر تصمیم گرفتم مطلب عید نوروز رو هم امروز براتون بیارم. امروز سعی کنم مطالب رو یه کم کاملتر براتون بنویسم....

عيد نوروز

نوروز از آيين هاي بسيار كهن ايرانيان آريايي است و به گفته دانشمند ايراني ابوريحان بيروني((نخستين روز است از فروردين ماه و از اين رو آن را روز نو يعني روز تازه ناميده اند كه پيشاني سال نو است...)) اين جشن كه بزرگ ترين جشن ملي ايرانيان به شمار مي آمده، درنخستين روز از نخستين ماه سال خورشيدي، آنگاه كه آفتاب برابر برج حمل مي شده و زمان شب و روز برابر مي گرديده، برگزار مي شده است.

 جشن نوروز از همان آغاز برپايي ايران، چه در دوران پيش از تاريخ و چه در دوران تاريخي در سراسر ايران زمين جشني بزرگ و باشكوه و فراگير بوده و هنوز هم چنين است و از شكوه و فراگيري و زيبايي آن چيزي كاسته نشده است. اين جشن يك جشن بزرگ ملي بوده كه با گذشت زمان با اعتقادات مذهبي و استوره هاي ديني پيوند خورده و در طول زمان همچنان راه خودش را پيموده و به اقتضاي محيط زندگي اقوام گوناگون ايراني در طول مهاجرت ها، فراز و نشييب هاي زيادي را به خود ديده و تحولات و ويژگي ها و آداب و رسوم و راز و رمزهاي بسياري را در كوله بار خود انباشته است. اين جشن از روزگاران بسيار كهن در زندگي ايرانيان كه ابتدا دامدار و سپس كشاورز بوده اند اهميت خاصي داشته و از عزت و حرمت فزاينده اي برخوردار بوده است. ايرانيان باستان مردمي بوده اند دامدار، اهل كشت و كار، كوشا و پرتكاپو و از همين رو شاد و زنده دل. آنها سحرگاهان باگلبانگ جان بخش خروس سحري و با دلي پر از اشتياق زندگي از خواب خوش برمي خواستند و تا نيمروز به كشت و كار و آباداني و سازندگي مي پرداختند، از نيمروز تا شبانگاه به استراحت و تفريح و خانه و زندگي و زن و فرزند مي رسيدند و شبانگاه تا سحر به خواب پراميد فرو مي رفتند.

 آنها شادي را بزرگ ترين نعمت خداوندي مي دانستند و اين نعمت در آيين آنها از ارزش و اهميت بسياري برخوردار بوده است، داريوش هخامنشي هم در سنگ نبشته ي معروف خود در كوه بغستان(بيستون كرمانشاه) گفته است((خدايي را مي ستايم كه شادي را براي مردم آفريد.)) همين شادي و زنده دلي باعث شده بود كه ايرانيان در طول سال جشن هاي گوناگوني را برگزار كنند كه به حدود پانزده شانزده جشن مي رسيده است. در ميان اين جشن هاي گوناگون دو جشن از همه مهم تر و باشكوه تر بوده كه يكي جشن نوروز است و ديگر جشن مهرگان. جشن نوروز به شكرانه ي پايان يافتن سرما و شروع كشت و كار و دميدن سبزه ها و گل ها، در طليعه ي فروردين ماه باشكوه و جلال هرچه تمام تر برگزار مي شده و جشن ميتراكانا يا مهرگان هم در ماه مهر برگزار مي شده و در اصل جشن برداشت محصول و گردآوري حاصل كشت و كارها و كوشش هاي هفت ماه ي اول سال بوده است. جشن ميتراكانا يا مهرگان يعني جشن متعلق به مهر. مهر يا ميترا در روزگاران بسيار دور يعني پيش از ظهور زردشت يكي از خدايان بزرگ ايرانيان آريايي به شمار آمده كه اروپا را هم در نورديده و فعلا خارج از موضوع سخن ماست و از آن در مي گذريم اما جشن نوروز در اصل جشني بوده متعلق به فروهرها يعني ارواح جاويدان نياكان پرهيزگار و پارسا و فرود آمدن آن ها از آسمان. فروردين يشت اوستا اعتقاد مردم را به بازگشت فروهرها يا ارواح مردگان به خانه و كاشانه ي خويش كه در آغاز فروردين ماه انجام مي يافته بازگو مي كند و خود واژه ي فروردين هم مرتبط با نام فروهر است و به معني فروهرهاي پاكان است. مردم آن روزگار جهان را از خود قياس مي گرفتند و گذشته از انسان، همه ي پديده هاي جهان و حتي خود جهان را هم داراي روح مي انگاشتند. روزگاري هم مي پنداشتند كه خورشيد در سپيده دم هر روز از نو متولد مي شود، همچنان كه گياهان و درختان هم در سر آغاز هر سال از نو متولد مي شوند.

  توجه به مردگان و روح و روان آن ها در همه ي فرهنگ ها و در ميان همه ي ملت ها بوده و هست. مردم آن روزگار گمان مي كرده اند كه روح و روان، باطني مادي دارد و از همين رو در گورها غذا مي گذاشته اند يا بر بام ها سفره هاي رنگين براي پذيرايي از آن ها مي گسترده اند. توجه به ارواح باعث خشم و قهر آن ها مي شده است، آن ها گمان مي كرده اند كه روان نياكان مي تواند در زندگي زندگان و در سرنوشت فرزندان و نوادگان خود موثر باشد و به كساني كه دوست دارد ياري برساند و از دشمنان خود انتقام بگيرد. در ايران باستان در شب نوروز به پاس فرود آمدن همين روح هاي جاويدان يا فروهر مردگان، چراغ را تا صبح روشن مي گذاشته اند و بر بام خانه ها براي راهنمايي آن ها آتش سوري مي افروخته اند و سفره ي هفت سيني (هفت چيني) مي گسترده اند تا به گمان خود از آن ها پذيرايي كرده باشند. براي شناخت فروهر آدمي و چگونگي آن، دانستن اين نكته ضروري است كه ايرانيان باستان معتقد بودند انسان افزون بر پنج حس ظاهري يا پنج نيروي جسمي خود (بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي، بساوايي) داراي پنج نيروي رواني و باطني نيز هست كه عبارتند از: آهو، دئنا، بئوذه، اورون و فروهر يا فروشي. در اوستا آمده است كه (ما مي ستاييم اهو و دئنا و بئوذه و اورون و فروشي پيش دينان و نخستين پيروان و پرهيزكاران زن و مرد را كه در اين جهان براي پيشرفت راستي و درستي كوشيدند.)

 اهو به معني جان يا نيروي زيست آدمي است. دئنا يا دين به معني وجدان و نيروي دريافت مينوي انسان است. بئوذه كه در پهلوي و فارسي (بوي) شده به معني نيروي فهم و شعور است و امروزه هم بو بردن به معني دريافتن است. اورون كه در پهلوي و فارسي (روان) شده، به معني نيروي تشخيص يا نيروي تميز خوب از بد است كه مسئول كردار آدميان در زندگي است و پس از مرگ تن را رها كرده به فروهر انسان مي پيوندد و با او در بهشت به سر مي برد. پنجمين نيرو فروهر يعني گوهر مينوي انسان است كه پيش از آفرينش انسان خاكي آفريده شده و پس از مرگ هم به صورت جاوداني در بهشت برين باقي مي ماند و وظائف مهمي را هم از قبيل دفاع از خانه و خانواده و سرزمين خانوادگي و ياري رساندن به اهورامزدا و بسياري ديگر را بر عهده دارد. در آن روزگار مي پنداشتند كه عمر جهان دوازده هزار سال است و آن را به چهار بخش سه هزار ساله تقسيم مي كردند و بر اين باور بودند كه در سه هزار سال نخستين، تنها فروهر ها در جهان مينوي، عاري از ماده و قالب خاكي وجود داشته اند و در سه هزار سال دوم به خواست اهورامزدا به فروهرها اندام و كالبد مادي و خاكي عطا شده و جهان مادي و دنياي خاكي بدين سان پديد آمده و نگهباني و نگهداري آن به فروهر ها واگذار شده است. به عبارت ديگر، ايرانيان آن عصر بنابر آيين زردشت معتقد بودند كه اهورامزدا پيش از آن كه جهان خاكي و آفريدگان آن را بيافريند، نخست فروهر هر يك را در جهان مينوي و عالم بالا آفريده و سپس آن فروهرها را براي نگهداري آفريدگان جهان خاكي فرو فرستاده و پس از مرگ هر يك از آن آفريدگان فروهر او ديگر بار به آسمان باز مي گردد اما، هيچ گاه آنچه را و آن كه را كه به هر يك از آن ها تعلق داشته، فراموش نخواهند كرد و هر سال يك بار براي ديدار و سركشي، به زمين باز مي گردند و آن هنگام جشن فروردين و نوروز است. معمولا رسم بوده است كه در شب نوروز به گورستان ها مي رفته اند و چراغ يا شمع روشن مي كرده و يا آتش مي افروخته اند تا راه بازگشت اين فروهر ها يا روح هاي مقدس نياكان پارساي خود را روشن كنند و آن ها به آساني به خانه و كاشانه ي خود فرود آيند و در ميان انبوه مردگان راه را گم نكنند. برخي پژوهندگان تيزبين به اين نتيجه رسيده اند كه انسان هاي ابتدايي ظاهرا به علت خواب ديدن مردگان و تصورات حاصل از رؤياهاي شبانه، به مرور معتقد شده اند كه آدمي داراي روح و روان است و آن روح و روان نيز داراي گونه اي جاودانگي است. اين روح هاي جاويدان به اعتقاد ايرانيان باستان در آغاز نوروز و در روزهاي بهيژك (پنجه ي دزديده) و ماه مربوط به خودشان يعني ماه فروهرتين يا فروردين از جهان مردگان باز مي گشته و از آسمان بر زمين فرود مي آمده اند تا مهمان ناپيداي خانواده ي خودشان شوند و از همين رو هر خانواده ي ايراني تبركا به احترام اين مهمانان مقدس و به نيت پذيرايي از آن ها سفره ي مفصلي مي گسترده و بر سر هر سفره با پاس هفت امشاسپند (يعني هفت فرشته ي مقرب خدا) هفت سيني بزرگ پر از خوراكي ها و ميوه هاي گوناگون مي چيده اند و به آن سفره، سفره ي هفت سيني (يعني سفره ي هفت بشقاب) مي گفته اند كه امروز به غلط هفت سين گويند و تصورات نادرستي از آن دارند. سيني ظرفي بوده فلزي از طلا يا نقره يا مس، مخصوص غذا كه چون از چين وارد ايران مي شده به آن چيني يا به گويش قديم سيني مي گفته اند. در زبان عربي هم چين را صين (با صاد) تلفظ مي كنند و حديث ارزشمند (اطلبوالعلم و لو بالصين) (به دنبال كسب دانش برو و لو در چين باشد) معروف است. البته امروزه در زبان فارسي هم سيني داريم و هم چيني مانند سيني غذا، سيني چاي، چيني هم به بشقاب هاي ظريف شكستني مي گويند كه نوع بسيار ظريف و قديمي آن معروف به چيني مرغي است كه واقعا مال چين است.

 در مورد نوروز نكته ي بسيار مهم اين است كه اين جشن پيش از آن كه جنبه ي ديني پيدا كند و متعلق به فروهر ها شود در روزگاران كهن تر جنبه ي طبيعي داشته و در اصل جشني بوده مربوط به طبيعت و پديده هاي طبيعت و با فعاليت هاي كشاورزي و كشت و كار و نيازهاي ناشي از آن و حتي با چراگاه ها و ييلاق و قشلاق روي ها مربوط بوده و يكسره از زندگي دامداري و كشاورزي و داشت و برداشت هاي مربوط به آن ناشي مي شده و از همين رو هم حقانيت و احترام و عزت بسيار داشته است. حال براي آن كه به راز ماندگاري و به رمز حرمت و عزت نوروز بيش تر پي ببريم بايد اين مطلب را بدانيم كه ايرانيان قديم سال را فقط به دو فصل تقسيم مي كردند، يكي فصل تابستان و ديگر فصل زمسان و در سر آغاز هر يك از اين دو فصل جشني مفصل بر پا مي كردند. فصل گرما يا تابستان هفت ماه بوده، از اول فروردين تا آخر مهر و فصل زمستان هم پنج ماه، از اول آبان تا پايان اسفند ماه. طبقه بندي سال به چهار فصل بعدها پيدا شده است. روزگاري هم سال را به دوفصل ده ماهه و دو ماهه تقسيم مي كرده اند: دو ماه زمستان و دو ماه تابستان كه در ونديداد آمده و خيلي كهنه است و پيداست كه مربوط به روزگاري ست كه آرياها در حدود درياچه ي آرال و كناره هاي رود سيحون تا حدود سيبري امروز زندگي مي كرده اند كه در آن جا ها واقعا ده ماه زمستان بوده و دو ماه تابستان، پس فصلي به نام بهار يا پاييز وجود نداشته و از همين رو واژه هاي بهار و پاييز از نظر شكل ظاهري كلمه همانند واژه هاي تابستان و زمستان نيستند. خود واژه ي تابستان يعني فصل گرما و مركب است از تاب و پسوند استان. تاب يا تب يعني گرما (بچه تب دارد يعني بدنش گرم است و حرارت دارد)، استان هم در فارسي هم پسوند مكان است و هم پسوند زمان. گلستان يعني مكان گل يا گلزار و ريگستان يعني ريگزار اما تابستان يعني زمان يا فصل گرما و كارستان يعني زمان جنگ و نبرد. زمستان هم به معني زمان يا فصل سرما ست زيرا (زم) در زبان اوستايي به معني سرماست.

 فصل تابستان كه از نخستين روز نوروز و فروردين شروع مي شده فصل كشت و كار و بذرافشاني و درخت كاري بوده و چون ايراني ها مردمي ده نشين و كشاورز بوده اند. اين شش هفت ماه تابستان براي آن ها بسيار مهم بوده و در حقيقت جنبه ي حياتي داشته است. فعاليت هاي كشاورزي و نيازهاي ناشي از آن هم به مرور با مراسم ديني و باورهاي مذهبي مردم در آميخته است چرا كه زردشت سفارش بسيار درباره ي كشت و كار و توليدات كشاورزي به ويژه جوكاري و گندم كاري نموده و براي اين كار ثواب و ارج و اجر بسيار قائل شده و آن را عبادت دانسته است. نبايد فراموش كرد كه ظهور زردشت و گسترش تعاليم مذهبي او در چهار پنج هزار سال پيش دگرگوني عظيمي در زندگي مردم ايران زمين ايجاد كرده و آن ها را به تدريج از كوچ نشيني و دامداري و گوشت خواري به ده نشيني و گندم كاري و نان خواري سوق داده است. او بنمايه ي انديشه و زاويه ي نگرش و نظام فكري مردم را تغيير داده و با تشويق و ترغيب آن ها به كشت و كار و آباداني و سازندگي، درهاي جهاني پر از اميد و شادي و خوش بيني را بر روي مردم گشوده است، اين موضوع را دست كم نبايد گرفت. ترقي و تحول احوال آدمي از مرحله ي شباني و گوشت خواري و كوچ نشيني به مرحله ي كشاورزي و نان خواري و آباداني و سازندگي از مهم ترين حوادث تمدن عالم است و پديد آورنده ي اين انقلاب بزرگ فكري زردشت بوده است، اين پيامبر نو آور و انقلابي ايران گذشته از همه ي اين ها نخستين پيامبري ست كه يكتا پرستي را در مقابل پرستش خدايان گوناگون مثل ميترا و آناهيتا و اينديرا و خورشيد و ماه و ستارگان و غيره علم كرده و گفته است، هيچ خدايي غير از اهورامزدا (يعني غير از خداي يكتا و سرور دانا) وجود ندارد و اين موضوع در خور اهميت بسيار است چرا كه ديانت مقدس اسلام هم مبشر همين پيام در ميان اعراب بت پرست بود و ندا در داد كه لا اله الا الله يعني هيچ خدايي غير از الله وجود ندارد و خدايان ديگر باطلند.

يك نكته بيش نيست غم عشق و اين عجب
كز هر زبان كه مي شنوم نامكرر است

پس جشن نوروز كه به شادي پايان يافتن سرما و آغاز فصل گرما هر ساله بر پا مي گشته، از آن جهت كه با تجديد حيات كشت زارها و درختان و باز زايي طبيعت وشروع كشت وكارها و روانه شدن به سوي چراگاه ها، ارتباط داشته ، ناگزير در زندگي عامه ي مردم ايران كه كشاورز و دامدار بوده اند اهميت خاص داشته و در عين آن كه از زندگي كشاورزي و دام پروري ناشي مي شده با خدايان و مقدسان مذهبي و با پهلوانان استوره اي هم پيوند داشته است. نه تنها نوروز بلكه جشن بزرگ مهرگان هم كه دومين جشن شكوهمند ايران به شمار مي آمده و در اصل جشن برداشت محصول و پرورش دام بوده، به ميترا خداي دشت ها و رمه ها و پروردگار خورشيد حيات بخش اختصاص داشته و از همين رو هم ميتراكانا يا مهرگان ناميده مي شده است. آثار بازمانده از هخامنشيان هم نشان مي دهد كه فعاليت هاي كشاورزي و نيازهاي ناشي از آن با مراسم ديني و باورهاي مذهبي مردم پيوند داشته و همه ي اين ها نقش مهمي در زندگي عامه ي مردم داشته اند. بدين طريق در سرآغاز سال و شروع فصل تابستان كه رمه ها را از آغل ها به چراگاه ها مي كشانده اند، به شكرانه ي رهايي يافتن از نكبت سرما و شر زمستان و به شادماني نو شدن روز و روزگار، و به خاطر تجديد حيات طبيعت و رويش گياهان و باز زايي سبزه ها و گل ها و درختان و تخم گذاري پرندگان و زايش جانوران، جشن هاي شكوهمند نوروز را در طليعه ي سال نو برپا مي كردند و با شوق و ذوق هرچه تمام تر به رامشگري و پاي كوبي و دست افشاني و ترانه خواني و آراستن سر و وضع و جامه و خانه و كاشانه ي خود مي پرداختند و به پيروي از طبيعت تولدي دوباره حياتي نو مي يافتند و با طبيعت هم ساز و هم راز و هم نوا مي شدند چرا كه طبيعت از آغاز فروردين تولدي دوباره مي يابد و همه چيز از نو زنده و فعال و متعادل و موزون مي گردد و در واقع روزي نو و حسابي تازه در دفتر زندگي انسان ها و گستره ي طبيعت گشوده مي شود:

سر از نو، روزي از نو، روز ا ز نو، روزگار از نو
تب خورشيد از نو، زندگي از نو، بهار از نو

اين سخن در واقع بشارت حقيقي نوروز و انگيزه واقعي آن بوده است، نوشته اند در روزهاي فرخنده ي نوروز سرودها و نواهايي خاص نواخته مي شده كه ويژه ي همان ايام بوده و در بامداد نوروز مردم تبركا به يكديگر آب مي پاشيده و شكر و شيريني هديه مي داده اند و گذشته از اين ها همه ي زندانيان را به پاس نوروز آزاد مي كرده اند و همه ي مردم به فراخور خود به بستگان و دوستان و خصوصا به خردسالان هديه هاي گوناگون مي داده اند.

 گفتيم كه در نوروز همه چيز از نو زنده و متعادل و موزون مي شود، از جمله درازي شب و روز هم از آغاز نوروز برابر مي گردد و بين سياهي شب و سپيدي روز هم تعادل بر قرار مي گردد، خورشيد عالمتاب پس از ماه ها دم سردي و ناپيدايي چهره ي نوراني خود را از پس ابرهاي تيره و تار آشكار مي كند و پرتو حيات بخش خود را بي دريغ نثار همه مي كند و گويي به پاس نوروز، شادماني را به همه‌ ي آفريدگان ارزاني مي دارد، از پرتو ذات همين خورشيد حيات بخش، طبيعت خشك و يخ زده و بي جان ناگهان زنده و زيبا و سبز و خرم مي شود و گل ها و شكوفه ها طبيعت را چراغاني و چلچراغاني مي كنند و هوا هم ملايم و معتدل مي شود و نكبت سرما به نكهت بهاران بدل مي گردد و دشت و دمن يك پارچه معطر و خوش بو مي شود، پرندگان جفت جويي و تخم گذاري و آوازه خواني را آغاز مي كننند و به طور كلي همه ي جانوران و گياهان به زايش و بركت دهي مي پردازند و گويي جهان يك باره جوان و دگرگون مي شود و همه ي آفريدگان حس مي كنند بهشت از آسمان بر زمين فرود آمده و آن ها هم از نو به دنيا آمده اند:

 درخت غنچه بر آورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و ياران به عيش بنشستند

بساط سبزه لگد كوب شد به پاي نشاط
ز بس كه عارف و عامي به رقص برجستند

كسان كه در رمضان چنگ مي شكستند ي
نسيم گل چو شنيدند توبه بشكستند 

 حقا كه بزرگ ترين جشن انسان ها بايد به خاطر همين اوضاع و احوال باشد كه بر شمرديم. پس بدون شك جشن نوروز طبيعي ترين و زيباترين جشني است كه در جهان وجود دارد، جشن نوروز جشن واقعي طبيعت و پرورده هاي طبيعت است، جشن آغاز سال و جشن آغاز بهار است و بهار هم زيباترين فصل طبيعت است، گذشته از همه ي اين ها جنبه ي مذهبي نوروز هم بسيار جالب و دلپذير است و خود انگيزه ي ديگري بوده است براي بر پايي و ماندگاري اين جشن بزرگ.

 ايرانيان معتقد بودند كه خداوند جهان را طي يك سال، در شش نوبت آفريده و در آخرين نوبت، انسان، يعني گل سر سبد آفرينش را در طليعه ي نوروز آفريده است، البته در آيين يهود و همچنين در ديانت اسلام اعتقاد بر اين است كه خداوند جهان را در شش روز آفريده است، در قرآن كريم هم آمده است: (خلق السموات و الارض في ستة ايام...) يعني آسمان ها و زمين را خداوند در شش روز آفريد، در آيين يهود هم آمده است كه يهود خداي بني اسرائيل جهان را در شش روز آفريد و در روز هفتم دست از آفرينش كشيد و به استراحت پرداخت و آن روز را به زبان عبراي روز شنبد يا شنبه گفته اند كه به معني استراحت و تعطيل است و از همين رو يهوديان شنبه ها را تعطيل مي كنند و كار كردن را در اين روز گناه مي دانند، اما در آيين زردشت ، چنان كه گفتيم اهورامزدا جهان را در طول يك سال منتها در شش نوبت آفريده است: اول آسمان را ـ بعد آب را ـ بعد زمين را ـ بعد گياهان را ـ‌ بعد جانوران را ،‌و در آخر همه در سيسد و شست و پنجمين روز سال يعني در طليعه ي نوروز، اشرف مخلوقات يعني انسان را آفريده و جشن نوروز در واقع جشن خلقت انسان و جشن تولد بشر هم هست و ايراني ها نخستين مردمي هستند كه جشن تولد يا زادسوران را در دنيا مرسوم كرده اند، افزون بر همه ي اين ها در ايام مقدس نوروز زردشت پيامبر ايران زمين زاده شده و باز در همين ايام در چهل سالگي به پيامبري برگزيده شده و براي نخستين بار در جهان نداي يكتا پرستي را سر داده است. در ايام نوروز كيخسرو، شاه پيامبر گونه ي ايران در حيات خودش به معراج رفته و از نظرها ناپديد گرديده است، در ايام نوروز كيومرث ارزور ديو را كشته و جهان را از شر او رهانيده است، رستاخيز هم به باور ايرانيان در همين ايام نوروز صورت خواهد گرفت و بسياري باورهاي ديگر.

 ناگفته نماند كه بنياد گذاري نوروز را به شاه باستاني ايران، جمشيد هم نسبت داده اند، فردوسي كه شاهنامه گران قدر خود را بر بنياد كتاب هاي تاريخي پهلوي بنا نهاده ، در اين باره گفته است:

 سر سال نو هرمز فروردين
بر آسوده از رنج تن، دل زكين

بزرگان به شادي بياراستند
مي و جام و رامشگران خواستند

به جمشيد بر ما گوهر افشاندند
در آن روز را روز نو خواندند

چنين روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن پادشه يادگار

 اصولا همه ي مراسم و عيدهاي مهم را مردم بنابر عادت به شخصيت هاي كهن و استوره اي يا تاريخي نسبت مي دهند و مخصوصا رسم بر اين بوده است كه جشن ها و عيدهاي بزرگ و حتا سخنان نغز را به بزرگان و فرمان رواياني كه محبوبيت داشته اند نسبت مي داده اند، جمشيد در ايران باستان محبوبيت تام و تمام داشته و دوران پادشاهي او عصر طلايي ايران به شمار مي آمده و از همين رو بسياري از چيزهاي خوب و از جمله جشن نوروز را يادگار او پنداشته اند و ما مي دانيم از زماني كه ايران در صحنه ي جهان پديدار شده نوروز هم پايدار و بر قرار گرديده و حتا پيش از ورود آرياها پاره اي مراسم مربوط به نوروز و تجديد حيات طبيعت، هم در ماوراء النهر و هم، در بين النهرين كه دو قطب مهم كشاورزي بوده اند وجود داشته و قطعا در داخل فلات ايران همچنين مراسمي برگزار مي شده است، اين جنبه ي طبيعي جشن نوروز و مراسم مربوط به باززايي طبيعت آن قدر دير پا و كهن است كه بايد گفت از دروازه هاي تاريخ گذشته و به افسانه ها و استوره ها پيوسته زيرا در افسانه ها و استوره هاي سومري ها كه از تمدني باستاني برخوردار بوده و از فلات ايران، از طريق خليج فارس و خوزستان به سرزمين ميان رودان (يعني بين النهرين يا عراق كنوني) كوچ كرده اند، آمده است كه دومنوري يا تموزي خداي سومر در پايان هر سال شهيد مي شود و در آغاز سال نو دوباره متولد مي شود و با تولد دوباره ي او ، گياهان و درختان و دانه ها هم دوباره زنده مي شوند و بركت بخشي و رويش نعمت هاي گياهي از نو آغاز مي شود.

مردم سومر به همين علت تولد دوباره ي دوموزي يعني در واقع تجديد حيات طبيعت را جشن مي گرفته اند، حتا اين موضوع به گونه اي با موضوع سياوش كه معتقد بوده اند پس از شهيد شدن از خونش گياه روييده ، بي ارتباط نيست. اين خداي شهيد شونده ي سومري ها يعني دوموزي و همسرش اينانا (كه در فارسي كنوني ننه شده است) و بعدها نزد بابلي ها به صورت ايشتار (خداي عشق و آفرينش ) در آمده از هزاره ي سوم پيش از ميلاد، يعني از حدود پنج هزار سال پيش در بين النهرين و غرب ايران زمين وجود داشته و جشن تولد دوباره ي دوموزي در واقع جشن آغاز سال نو و جشن تجديد حيات طبيعت بوده كه ايراني هاي شرقي و مردم ماوراء النهر هم عينا اين جشن را داشته اند، پس نوروز به اين دلائل خيلي كهن و باستاني است و ريشه در دوران هاي پيش از تاريخ دارد، در دوران تاريخي كه جاي خود دارد و جشن نوروز از آغاز تاريخ همواره پا برجا بوده و در تمام دوران ها با شكوه و جلال هر چه تمام تر برگزار مي شده است. در دوران هخامنشيان اين جشن با شكوه و جلال بسيار در سراسر امپراتوري آن روزگار، از كناره هاي سند تا مديترانه، برگزارمي شده و شاهان هخامنشي نمايندگان اقوام گوناگون ايراني و انيراني را هنگام نوروز در تخت جمشيد به حضور مي پذيرفته اند و پيش كشهايي از سوي آن ها به شاه تقديم مي شده است، يادمان اين هديه دادن ها در ديواره هاي سنگي تخت جمشيد كنده كاري شده و اين سنگ نگاره ها تا امروز به يادگار مانده است. در دوران تسلط هفتاد ساله ي يوناني ها بر ايران، يعني در دوران سلوكي ها و نيز در دوران پانصد ساله ي اشكانيان يعني پارت ها و همچنين در دوران حكومت ساسانيان، تا حمله ي عرب بر ايران جشن نوروز با شكوه و شادماني بسيار برگزار مي شده و اقوام غير ايراني را هم مانند امروز تحت تاثير قرار مي داده است، در دوران اسلامي هم حتا در سخت ترين شرايط اجتماعي، جشن نوروز حرمت و عزت خودش را از دست نداده و خلفاي اسلامي هم به خاطر علاقه ي شديد مردم و نيز افزون در آمد خود، مخالفتي با آن نكرده و حتا مالياتي به نام جبايت النيروز يعني باج نوروزي بر مردم ايران تحميل كرده اند و هداياي نوروزي مردم را خراج سلالانه نام نهاده و به آن رسميت داده اند، در كتاب تمدن اسلامي جرجي زيدان آمده است كه مقدار اين ماليات تحميلي به ده ميليون درهم بالغ مي شده است . ابوريحان بيروني هم هزار سال پيش از كتاب آثار الباقيه ي خودش نوشته است كه گروهي از ايرانيان در نوروز براي پيامبر اسلام جامي نقره پر از حلواي نوروزي هديه بردند و او از آن حلوا خورد و هديه را پذيرفت و گفت: ( كاش هر روز براي ما نوروز بود.) حالا ما هم به تاسي از پيامبر گرامي اسلامي مي گوييم: شما را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي.

اين چكيده اي بود از نظرات واقع بينانه و خرد پسندانه درباره ي ريشه هاي تاريخي و استوره اي جشن نوروز كه قسمت هايي از آن مبتني بود بر نظرات زنده یادان استاد ابراهيم پورداود و استاد دكتر مهرداد بهار و استاد دكتر محمد مقدم و دكتر بهرام فره وشي و همچنين سخنراني دكتر حسين آذران در دانشگاه شيكاگو.  

 سال خوبی در پیش داشته باشید...