سلام به همه ی دوستای مهربونم. امیدوارم که آخر هفته ای سرشار از شادابی و نشاط  در پیش داشته باشید.
اول: قرن هاست که دعوا بر سر مساله جبر و اختيار همچنان داغ است و هر كسي با دليل مدرك دنبال اثبات حرف خود است. رباعي زير بيان گر مساله جبر است كه خواجه نصيرالدين طوسي جواب آن را داده:

من مِى خورم و هر كه چو من اهل بود                               مى‏خوردن من به  نزد او سهل بود
مى‏خوردن من حق زاَزل مى‏دانست‏                                  گر مى‏نخورم علم خدا جهل بود

و خواجه نصيرالدين طوسى با همين قافيه، پاسخ رباعى فوق را داده است:
اين نكته نگويد آنكه او اهل بُود                                        زيرا كه جواب شبه‏اش سهل بود
علم ازلى علّت عصيان كردن                                          نزد عقلا زغايت  جهل  بُود

 دوم: در طول تاريخ عرفان و تصوف ايران عده‌اي از علما مخالف اين گروه بودند و عده‌اي موافق. از مخالفان در دوره‌ي صفويه مي‌توان به ملامحمدباقر مجلسي و محمدطاهر قمي نام برد كه در رد صوفيه كتاب نوشتند.... همچنين است كه در زمان سلاطين عثماني، ابوالسعود محيي الدين محمد حنفي مفتي قسطنطنيه در عهد سليمان اول، فتوا داد كه اشعار حافظ خارج از نظامات شريعت است و مسلمانان نبايد آن را بخوانند و در همان وقت، شرح سودي بر ديوان حافظ به تريك نوشته شد، ور مصراع اول نخستين غزل حافظ(الا يا ايها الساقي ....) به يزيد نسبت داده شد كه به عقيده‌ي مرحوم علامه‌ي قزويني، اين نسبت بنابر نظر همان مفتيان پيدا شده كه مردم تركيه‌ي عثماني را از خواندن شعر حافظ بازدارند.
در مورد اين بيت گفته‌اند يزيد بن معاويه كه شعر زياد مي‌سروده اين بيت را در ديوان خود اين چنين آورده است:
ادر كاسا وناولها الا يا ايها الساقي...
كه معروف است يكي در خواب حافظ را ديد و گفت آخر چرا از ديوان يزيد شعري آوردي. كه در جواب گفته بود: حكمت را بايد گرفت حتي اگر از دهان سگ باشد....
اما نكته قابل ذكر اين است تا آنجايي كه من اطلاع دارم همچين بيتي در ديوان يزيد نيست و اصل قضيه همان است كه مرحوم علامه‌ي قزويني گفته‌ و انتصاب اين بيت به يزيد هم براي خراب كردن حافظ بوده.
نكته ديگر درباره‌ي اين غزل اين كه همانطوركه مي‌دانيد جاي اصلي اين غزل اينجا نيست. يعني در اصل اين غزل بايد در رديف دوازدهم غزليات ديوان خواجه قرار مي‌گرفت و در اصل اولين غزل ديوان بايد اين بود:
صلاح كار كجا و من خراب كجا....
چون در اين غزل حرف ماقبل الف حرف (ج) است كه در حروف الفبا جلوتر از حرف (ه) است (وناول - ه - ا) ولي عجيب است كه اين غزل در اول ديوان خواجه قرار داد. به نظر حقير اينطور به نظر مي‌رسد كه چون اين بيت از دشواري راه عشق و سختي‌هاي راه آن سخن مي‌گويد در اول ديوان خواجه قرار گرفته است (كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل‌ها) با هم اين غزل را مي‌خوانيم:

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها