شراب....
درودی چو نور دل پارسایان
صبح زیبا و دل انگیز همتون خوش امیدوارم که ایام به کامتان باشد... و کامتان لبریز از ترنم های بهاری
چند روز پیش قول دادم به شرط زنده ماندن مطلبی در مورد شراب انگور و شراب روحانی بنویسم. امروز صبح که راه افتادم با اینکه یه کمی داشت دیر می شد ولی ترجیح دادم که قسمتی از راه رو پیاده بیام و از این هوای دل انگیز اول صبح لذت ببرم. واقعیت این هوا چنان مست کننده بود که دلم نمی خواست سرکار بیام و دوست داشتم تا مدتها تو این حال و هوا پیاده روی کنم ولی چه کنم که غم نان نگذاشت...
همانطور که گفتم شراب یکی از پرکاربردترین واژه ها در شعر حافظ است. باده - می - شراب - صهبا - درد و راح بیش از ۴۰۰ بار در شعر حافظ تکرار شده است.
اگر موارد استعاره مانند: تلخ وش، دختر رز، آب خرابات، آب طربناک، آتش و.... و کنایه های غیرمستقیم (مانند پیاله گرفتن و....) که در دیوان حافظ بسیار است و همچنین ابزار شرابخواری(مانند پیالهو ساغر و سبو و خم و....) را در نظر بگیریم بر این اساس شعر حافظ مانند کشتی است که بر شطی از شراب روان است.
سوال اینجاست؟ چرا این واژه تا به این حد مورد توجه حافظ است. حتی سعدی که همشهری حافظ بوده و بین این دو فاصله ی زمانی چندانی نیست و چندین برابر خواجه غزل سروده است یک چهارم حافظ هم از شراب و متعلقاتش نگفته است. همانطور که قبلا گفتم شاعرانی چون منوچهری و فرخی که به گفته ای مورخان در شراب خواری آنها شک و شبهه ای نیست شعرشان این مقدار مانند حافظ از شراب تر و تازه نیست.
چرا این کلمه که در شرع و عرف جایگاه خوبی ندارد تا این مقدار در شعر عرفانی حافظ تکرار شده است؟؟
خودش به این نکته در اوج رندی اشاره می کند که:
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائسش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
حال در این مجال کوتاه به وجوه مشترک شراب انگوری و شراب روحانی می پردازیم. ناگفته نماند که سخن در این باب بسیار است....
۱ - شراب ابتدا درون خم است بدون محرک خارجی و به علت جوشش و شدت غلیان درونی تمایل به ظهور و آشکار شدن دارد. محبت الهی نیز در سینه ی عشاق پنهان است. به سبب غلبه و استیلا بی هیچ انگیزه ی بیرونی آماده ی آشکار شدن و متقاضی ظهور است.
۲ - شراب در ذات خود شکل معین و صورتی مشخص ندارد. بلکه شکل پذیری اش به ظرف آن بستگی دارد. معنای محبت نیز حقیقتی است مطلق و ظهور آن در سینه ی ارباب محبت به حسب قابلیت ها و استعدادهای ایشان آشکار می گردد. در بعضی به صورت محبت ذاتی در بعضی محبت اسمایی و در بعضی محبت صفاتی...
۳ - شراب صورت اثرش در تمام اعضا و جوارح نوشنده است شراب محبت نیز همینطور.
۴ - شراب نوشنده را کریم و بخشنده می کند هر چند در هوشیاری بخیل باشد.
۵ - مست می و مست عشق هر دو بی باکند و لاابالی
۶ - شراب چه حقیقی و چه روحانی ایجاد صفت تواضع می کند هرچند در هوشیاری متکبر باشد.
۷ - شراب خاصیتش افشای اسرار است و در مقابل نگاه کنید این همه اسرار توحید که بر صفحه ی روزگار مانده است ثمره ی گفت و گوی مستان جام معرفت الهی است.
به قول حافظ: گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
۸ - باده زایل کننده حیا است. عاشق واقعی نیز بی هیچ پروایی سخن می گوید.
۹ - مستی، مست را از قید خودپرستی رها می کند.
۱۰ - مستان هر چه باده بیشتر می نوشند بیشتر در پی آن می روند. مستان جام حقیقت نیز یک بار که طعم شراب ازلی را چشیدند دیگر نمی توانند از آن چشم بپوشند.
خوب فکر کنم تا همین جا برای امروز کافی باشه. انشاالله در روزهای آینده اگر فرصتی پیش آمد درباره ی موضوع رفت و آمد عرفا به میخانه و خرقه گرو نهادن سخن خواهیم گفت.
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من!